وقتی واسه دل داری میری پیش دوستت معمولا بهت چی میگه؟

 

 

 

یک) 

به خودت سخت نگیر

 

اوکیه اره؟  حالا عینکی من باهاش دنیا رو نگاه میکنم بزار جلوی چشمت:

 

چه سخت بگیری چه آسون تهش نمیتونی پس آسون بگسر که اذیت نشی و وانمود کن اگر تمام زورت رو می زاشتی میتونستی

 

دو)

همه چیز درست میشه

 

نه نمیشه چون چیزی که رفته برنمیگرده..یعنی نمیدونی خاطره چطور ساخته میشه؟ فقط ذهنت برای حفظ بقا و شادی های تو با لذت های لحظه ای روی غمت سر پوش میزاره..

 

سه)

پشت هر سختی ای یه آسونی نهفتست

 

این یکی راسته.. میپرسی چی شد بهم ها؟ بزار بگم

بعد از زندگی طاقت فرسات مرگ نشسته که آزادت کنه

 

چهار)

همه چیز خوب و شاد تموم میشه

 

همه الان فکر میکنن میام میگم نه اینجا دیزنی نیستش ولی

این جمله ایراد داره

چون ترسناک ترین چیزیه که میشه شنید..

با جابجایی جایگاه کلمات متوجه میشی که:

تو وقتی شادی و خوبی رو تجربه میکنی که پایان رسیده باشه..

 

 

شاید همه دنبال انگیزه دادن و پخش حس خوب باشن ولی آدم چیزی که نداره رو نمیتونه پخش کنه پس

اینجا ام آخر متنمه..

تنها پایانی که به خوشی ختم نشده